اویس من از تو غریب ترم.....
قبول!تو از من خیلی عاشق تری،خیلی پاک تر،باصفا تر.
اصلا همه "خیلی ها مال توست و فقط یکی سهم من :
"اویس من از تو خیلی غریب ترم..."
در چیزی شبیه هم هستتیم:"فاصله"
درد مشترک!
فرقی می کند مگر؟
برای تو از جنس مکان،برای من از جنس زمان.
تو رسیدی،رفته بود سفر.من رسیدم رفته بود سفر....
تو ندیدیش،من ندیدمش....
و ما فقط تا همین جا همسفر بودیم!!
تو رسیدی.
رویش نبود،بویش بود!او را نفس کشیدی.
من رسیدم.
نه رویش بود،نه بویش.....
تو رسیدی،حنانه بود برای سر در هم گذاشتن.بر فقدان شانه هایش گریستن.
من رسیدم،حنانه سنگ شده بود....نامی فقط!و صدای ناله حتی از اعماقش نمی آمد.....
اویس من از تو خیلی غریب ترم....
اویس!
من خیلی دورم....
کسی از نسل غریب.نسل گریز پا.کجاست زمزمه محبتی که مرا به "مکتب" آورد؟
کی می رسد آن جمعه که زمزمه محبتی.....
"الهم انا نشکو الیک...
فقد نبینا،و غیبه رسولنا....."
(برگرفته از نوشته های فاطمه شهیدی)