بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا...
بر دلم ترسم بماند آرزوی وصل یار...
تشنه ی دیدار یارم،ای عجل مهلت بده
تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا...
حسین جان:
از ما نیاز می رسد و از تو ناز.....
درد سری شده سفر کربلای ما....
مانند طفل دربدری گریه می کنم...
مثل گدای پشت دری گریه می کنم...
بار مرا کسی نخریده!تو می خری؟
بار مرا بخر!نخری...گریه می کنم...
از چند جا شکسته پرم،ای شکسته بند!
از غصه ی شکسته پری گریه می کنم...
جان همان که زائر بابا نشد،مرا
یک کربلا ببر...
نبری،گریه می کنم....
گلابی نوشت:
1.دلم گرفته...
امروز دومین کاروان کربلای رهپویان،عازم شدن.
2.قسمتی از دست نوشته های استادمون در وبلاگ بازمانده تنها:
" اینکه بری یه منطقه مقدس و زیارتی یا نری هیچکدومش بتنهایی نه لیاقته نه بی سعادتی . کلا وظیفه مقدسات برای دنیای ما دو چیزه . یکی آرامش دادن بارواح متلاطم و بحران زده و دنیا خو گرفته ما که این مدل ارامش نه توصیفیه نه تشریحی بلکه صد در صد چشیدنیه و عده ای هیچوقت نخواهند چشید . خب این اولیش
دومیش هم زنگار شستن از قلوب سیاه شده و بعد تصمیم های جدید برای تغییرات در نوع زندگیو تصحیح رفتار ها و ارتباطاتت با خدا و خودت و خلق خدا یعنی رفتار هایت بیشتر انسانی و دینی بشود
لذا چه خوبست تمرکز ذهنی کنیم برای گرفتن بیشتر سیگنال های ارامشی و برای گرفتن تصمیمات مهم تغییراتی و از همه مهمتر برای دعا کردن برای همممهههههه "