سلام.
خیلی وقته که یه مطلب آماده کردم که بذارم.ولی نمی تونم!
نه که نمی تونم،می تونم.ولی دلم نمی ذاره!
همش داره چند بیت شعر رو زمزمه می کنه:
"آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآی خراسوووووون!
منو به آقام برسووون.....
منم همون آدم بده......اون که نیومده رده......
یا امام رضا....فقط چن ساعت دیگه مونده هااااااا.......!
گرچه بدم،
حالا که برگشتم پیش تو،نکن ردم.....
پشیمونم..........
از همه ی اون نفس هایی که،بی تو زدم......
منمو یه آرزو،با دلی که هواییه......
همه عالم می دونن،"دلم امام رضائیه.....
دوس دارم تحویل سال،روبه دو به گنبد باشم....
رفتن تا حرمش،جون واجب کفائیه......
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآی خراسوووووووووووووووووون!
منو به آقام برسوووووون.........
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآی خراسوووووووووووووووووووون....................................
ال 2آ.