مردی گنجی را حراج کرده است.گنجی را بی بها می فروشد.گفته لازم نیست چیزی بدهید.یعنی اگر گفته بود،ما چیزی ذر خور این معامله نداشتیم.گفته فقط ظرف بیاورید.ظرف!
خراب و مبتلا شدم، اگر دُچار نیستم
ز صفر عاشقت شدم، اگر هزار نیستم
شاه نظر نمیکند، پشتِ سرِ سپاه را
پیادهی فداییم، اگر سوار نیستم
تیرِ نگاه برکش و مزن به قلبِ من که من-
- شبیهِ طعمهام ولی، شکلِ شکار نیستم
ز من مخواه نازنین، تواتُرِ سکوت را
دلهُرهی مداومم، صبر و قرار نیستم
اگرکه «خاکِ» پایم و اگرکه عاشقم چنان
کنارِ گُل نشستهام –چنین– که خوار نیستم
به اشک شستوشو شدم، به آه آرزو شدم
به گُل نثار گشتهام... سنگِ مزار نیستم
تو مثلِ ماه عاقلی، به «جزر و مد» نگاه کن
حقیر و خسته و کمم، نگو که یار نیستم
گلابی نوشت:
1.شاعرشو نمی دونم!
2.2آ یادتون نره
قسمتی از سخن رانی حجه الاسلام انجوی نژاد،در مورد فجایع میانمار-شنبه 31.تیر.91
شاره ای کنیم به بحث میانمار؛میانمار 40 میلیون جمعیت دارد که از این 40 میلیون، 800 هزار نفرش مسلمانند. وفاجعه ای که الان دارد در میانمار اتفاق می افتد در قرن حاضر بی سابقه بوده است. ادامه مطلب...
آجرک الله یا بقیة الله...
به من خبر رسیده که یکی از آنان به خانه زن مسلمان و زن غیر مسلمانی که در پناه اسلام جان و مالش محفوظ بوده،وارد شده و دستبند و خلخال و گردنبند و گوشواره آنان را از تنشان بیرون آورده است...در حالی که هیچ وسیله ای برای دفاع،جز گریه و التماس کردن نداشته اند،آنها با غنیمت فراوان برگشته اند،بدون اینکه حتی یک نفر از آنها زخمی گردد و یا قطره ای خون از آن ها ریخته شود.اگر به خاطر این حادثه مسلمانی از روی تاسف بمیرد،ملامت نخواهد شد،و از نظر من سزاوار و به جاست.(نهج البلاغه خطبه 27)